برخی از بازی دیوید ساچت، بعضی از شبکه طرح وتوطئه داستان متحیر میشدند و بسیاری از بده بستان پوآرو وسربازرس جب؛ اما برخی هم بودند که از فضاسازی این سریال لذت بردند؛همان چیزی که یک ایرانی مثلا اهل فلان شهرستان را وا میداشت تا برای لحظاتی خود را در انگلیس سالهای میانی قرن بیستم حس کند و برای روزها در آن فضا تخیل کرده و چهبسا با همذاتپنداری، خود را یکی از شخصیتهای آن قصهها تصور کند و کاملا مثل یک انگلیسی فکر کند.
البته نه فقط پوآرو بلکه اکثر سریالهای انگلیسی که محصولات پرخرجی نیز نیستند به همین گونه در مخاطب خود احساس همذاتپنداری بالایی را ایجاد میکنند و همه اینها مدیون ترکیب عجیبی هستند به نام فضاسازی که اتفاقا حلقه مفقوده سریالهای تلویزیونی ماست.
این حلقه مفقوده چیزی است که باعث میشود 2 سریالی که مثلا مربوط به سالهای انقلاب است ازلحاظ فضا کاملا با هم متفاوت باشند و 2سریال که یکی مربوط به مصر باستان است و یکی مربوط به دوران حضرت مسیح(ع) کاملا شبیه یکدیگر باشند.
برای بسیاری از مخاطبان سیما پیش آمده است که در هنگام تماشای سریالی چون یوسف پیامبر ناگهان با یک اتفاق ساده مثل دست زدن حضار بعد از سخنرانی یوزارسیف به چندین قرن بعد پرتاب شوند یا با دیدن یک سریال مربوط به دوران انقلاب حس کنند که چقدر همه چیز شبیه امروز بوده درصورتی که چنین نبوده است.
فضاسازی چنان که ذکر شد یک کمپلکس عجیب از عوامل مختلف سینمایی و تلویزیونی است. برخی تنها دکور صحنهپردازی وآکسسوار را فضاسازی میدانند که البته سهم آنها در ایجاد این ترکیب بسیار حائز اهمیت است اما نوع اطلاق دیالوگها، تکه کلامها و حتی برخی کنشهای خاص نیز سهم تعیین کنندهای در ساخت این ترکیب پیچیده دارند.
اما چه عواملی باعث ایجاد ضعف مفرط محصولات تصویری ما در فضاسازی شده است؟
بهنظر میرسد نخستین و مهمترین عامل، ضعف حافظه تاریخی ماست. کلا ما ملتی با تاریخ بیگانهایم و اگر چه در دستورات و تاریخ ادبیات و نصایح گذشتگان همواره توجه به تاریخ توصیه شده است اما پدیده تاریخگریزی که بهصورت بیمارگونه در جامعه ایرانی وجود دارد باعث شده است که اتفاقات تاریخی نخستین چیزی باشد که ما فراموش میکنیم یا نادیدهاش میگیریم یا متهمش میکنیم.
طبیعتا بسیاری از هنرمندان ما هم که پشت دوربین میروند یا قلم به دست میگیرند با همین ضعف حافظه تاریخی نمیتوانند بر تاریخ مورد ارائه خود از زبان هنر اشراف داشته باشند و در هر کدام از عوامل فضاسازی با آسانگیری و وسواس کم، کار را به پیش میبرند و در نهایت حاصل کار نمیتواند از لحاظ دیداری و شنیداری مخاطب را در فضا قرار دهد.
نکته دیگر، ضعف فرهنگ تحقیق در بین برنامهسازان است. اگر از چند مورد انگشتشمار مثل داوود میرباقری و کارگردانان تلویزیونی و سینمایی دیگر چون او بگذریم که در پیش تولید سریالهای عظیم خود مثل امام علی(ع) و مختار نامه قسمت اعظمی را به تحقیق و خرج وسواسهای تاریخی اختصاص میدهند بسیاری دیگر از کارگردانانی که اتفاقا آثار تاریخی برجسته تلویزیون را در سالیان اخیر ساختهاند از تحقیق تنها ردیف کردن آثار مرتبط با سریال را در تیتراژ انتهایی به شیوه دانشجویان پایاننامهساز فراگرفتهاند؛
چه بسا در آثار ارائه داده شده توسط تیتراژ پایانی موضوعات و داستانکهایی برخلاف داستان پردازی سریال میتوان یافت به همین دلیل ساده است که چه درعرصه فیلمنامه و چه در عرصه صحنهپردازی و ایجاد فضا جزئیات کم اهمیت تلقی شده یا اصلا دیده نمیشوند و در نهایت فضای سریال ملغمهای میشود از دور هم جمع شدن برخی از فاکتورهای فضاسازی که به یک کلیت سامانمند و یکدست از فضای تاریخی نمیرسد.
اما عامل مهم دیگرفقر آرشیو سختافزاری ماست اگر سالها قبل علی حاتمی به اتفاق ولیالله خاکدان و جانی کورنتای ایتالیایی شهرک سینمایی تهران قدیم را پی نمیریختند و به سرانجام نمیرساندند معلوم نبود امروز اصلا کسی جرات ساخت برخی از سریالهای تاریخی را داشته باشد.
به همین ترتیب در سالیان بعد شهرک دفاع مقدس و چند شهرک فرعی با سبک و سیاق تمدنهای باستانی و اکثرا مربوط به روایتهای تاریخی اقوام یهود و مسیحی ساخته شد که در آنها سریالهایی چون مردان آنجلس، مریم مقدس و این آخری یوسف پیامبر ساخته شده و ساخته خواهد شد اما در سالیان اخیر که حجم تولیدات تاریخی یکباره افزایش یافته است هیچ تلاشی در جهت گسترش فضاهای جدید مثلا متعلق به دهه 40 و 50 شمسی یا مقاطع خاص تاریخی نظیر دوران قاجار، صفوی و ایران پیش از اسلام مشاهده نمیشود.
از طرف دیگر برای حفظ وسایل مربوط به دورههای مختلف مثل میز، صندلی، اتومبیل و... متولی خاصی وجود ندارد و بهطور حتم در دهههای آینده اگر بخواهیم اثری درباره دهه 60 بسازیم محال ممکن است از آزمون فضاسازی سربلند بیرون بیاییم. این در حالی است که ما فیلمهای مستند و سینمایی زیادی نیز از دوران قاجار به این طرف داریم که مرجعی ارزشمند برای فضاسازی به شمار میروند.
اما در بسیاری از کارهای تاریخی حتی در انتخاب لباس برای بازیگران شاهد اشتباهات فاحشی هستیم و این موضوع در مورد سریالهای تاریخ پیشینیان بسیار وحشتناکتر است؛
بهعنوان مثال تا به حال شاید در دهها سریال تاریخی مخاطب شاهد کلاههای پیچ در پیچ رنگارنگ بوده است که در سریال سلطان و شبان شخصیتهای تخیلی آن را روی سر میگذاشتند یا هنوز از ابزار و یراق مغولهای سربداران در سریالهای دوران صفویه استفاده میشود.اما عامل بعدی بیتوجهی به منش اجتماعی- تاریخی شخصیتهاست.
متأسفانه یکی از ضعفهای عمده فیلمنامههای ما شخصیت پردازی است. بسیاری از شخصیتهای ما در سریالهای تاریخی شبیه صفحه کتاب تاریخ دوران دبیرستان تکساحتی هستند و شاخصسازی برای برجسته شدن شخصیت آنها یا انجام نمیشود یا باوسواس و دقت کم انجام میشود؛
این چنین شخصیتی در شبکه روابط کنشی با دیگر شخصیتهای داستان که آنها نیز از شخصیتپردازی خوبی برخوردار نیستند اصلا نمیتواند در فضاسازی صحیح برای مخاطب سهیم باشد و بیانگر آن چیزی باشد که ما آن را منش اجتماعی- تاریخی یک ملت یا یک قومیت مینامیم؛
بهعنوان مثال در بسیاری از سریالهای تاریخی که در مورد ایام انقلاب و قبل از آن است فرقی نمیکند که آن جوان مبارز یا خبرچین متعلق به سال 1356 است یا 1346.
در هر 2 تاریخ این جوان از خود کلیتی را در پوشش و گویش و کنش ارائه میدهد که نمایانگر منش اجتماعی یک جوان متعلق به دهه 80 یا 70 است یا در بعضی از سریالهای تاریخ باستان به کنشها و گفتارهایی از شخصیتهای تاریخی باستان برمیخوریم که از یک مدیر یک شرکت مدرن امروزی سراغ داریم.
همه اینها و ضعفهای عمده از نبود فرهنگ استفاده از مطالعات اجتماعی در هنرهای تصویری ما منجر میشود چرا که بهترین آثار نوشتاری در مورد خلقیات اجتماعی ما ایرانیان را متفکران اروپایی نوشتهاند و بهترین استفادهکنندگان از آن آثار نیز خودشان هستند بهطوری اگر سازندگان سریالهای آن ور آب تصمیم بگیرند که سریالی درباره تاریخ معاصر ما بسازند حتما در فضاسازی موفقتر از سریالسازان و فیلمسازان ما خواهند بود که در این فضا نفس کشیده و حالا سعی در باز تولید آن دارند.